سرویس سیاست مشرق - همواره یکی از مهمترین مدعاهای حلقه انحرافی شکل گرفته در دولتهای دهم این بوده که انحراف یک برچسب است که مخالفین سیاسی آقای احمدینژاد برای از میدان به در کردن وی و متفرق کردن هوادارانش ساختهاند و اساساً انحرافی در افکار و عقاید این حلقه وجود نداشته و این حلقه بهترین منادیان و معتقدان اسلام ناب، مکتب امام خمینی (ره) و گفتمان اتقلاب اسلامی بوده و هستند.
به تازگی کتابی به نام «روایت انحراف» توسط پژوهشگران «اندیشکده ولاء» و درباره عقاید و افکار حلقه موسوم به «حلقه انحرافی» تألیف شده است. در این کتاب که به زودی به زیور طبع آراسته و روانه بازار نشر خواهد شد، تلاش گردیده تا فراتر از تحلیلهای سیاسی راجع به حلقه آقای احمدی نژاد و دوستانش، به بررسی افکار و عقاید وی و این حلقه پرداخته شود. کنکاشی که میتواند نسبت عقاید و افکار این حلقه با مکتب «اسلام ناب» را که انقلاب اسلامی تعین یافته وجه نهضتی آن در عصر کنونی است را مشخص نماید. سایت «خبری-تحلیلی مشرق» به مرور گزیدهای از این کتاب را برای آشنایی بیشتر کاربران گرامی با جریان انحراف منتشر خواهد کرد.
درباره جریان انحرافی بیشتر بدانید:
روایت انحراف؛ نگاهی نو به افکار و عقاید حلقه بهار
چرا میتوانیم مشایی را مروج «اومانیسم» بدانیم؟
آنچه پیشرو دارید بخش پنجم گزیدهای است که پیش از این چهار بخش از آن منتشر شده است. در این چهار بخش از نسبت انسان و خدا در آموزههای حلقه انحرافی و شباهتهای آن با اومانیسم در غرب و کابالیسم سخن گفته شد. در این بخش نسبت میان خدا و انسان در آموزههای حلقه انحرافی بیشتر مورد کنکاش قرار خواهد گرفت.
**********
خدا انگاری از انسان
همسانپنداری میان انسان و خدا و تلقی خداگونه از انسان در آموزهها و ادبیات حلقه انحراف، نوعی تلقی خداانگارانه از انسان است که مشابه آن در آموزههای غیراسلامی و آیینهای نوظهور کابالیستی مشاهده میشود که برگرفته از عقاید یهودیت منحرف شده است. میتوان گفت که این تلقی خدا انگارانه از انسان از آموزههای اساسی «عهد عتیق» است و این کتاب بر این محور استوار است که انسان به صورت خدا آفریده شده است:
«و خدا گفت انسان را به صورت خود، سازگار یا شبیه خود بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهائم و بر تمامی حیوانات وحشی زمین و همه خزندگانی که بر زمین میخزند، حکومت کند. او انسانها را به صورت خدا آفرید.»
با این ادعای یهودیت منحرف شده، این پرسش مطرح میشود که منظور از «آفرینش آدم به صورت خداوند» اختصاص به نخستین انسان دارد یا اینکه عمومیت داشته و شامل نوع انسانی میشود؟ از عبارات مختلف عهد عتیق میتوان برداشت کرد که آفرینش خداگونه مختص اولین انسان نبوده، بلکه شامل کلیه مصادیق نوع انسانی است. از این رو، خداوند وصف «خداگونگی» را به عنوان عاملی برای تحقق سروری انسان بر همه موجودات نام میبرد، به گونهای که انسان به خاطر شباهت با خداوند، مستحق تسخیر موجودات دیگر است (بنا بر متن سفر پیدایش).
در آیین یهود با تحریفاتی که انجام شد از سویی از انسان، تصویری خداگونهایجاد شد و از سوی دیگر خدا کوچک شده و با تلقی انسانوار از خدا، پروردگار در رقابت با انسان و در مقابل انسان قرار میگیرد.
نوع تلقی از انسان در تورات تحریف شده، مشابه با نگاه به انسان در تفکر اسفندیار رحیممشایی است. البته تفاوتهایی هم وجود دارد و خدا در تفکر یهود، تنزه و نیز مقام بالاتری نسبت به انسان دارد! در خداگونگی انسان در یهود، به خدا صفاتی اختصاص مییابد که انسان نمیتواند به آنها دست یابد، اما در تفکر مشایی و احمدینژاد، انسانها تجلی همه صفات الهی به صورت مطلق هستند.
در دین مبین اسلام، خداانگاری از انسان به شدت رد شده است. نه تنها خداانگاری انسان بلکه شبیه دانستن پروردگار متعال و انسان نیز مردود است و البته از سوی صوفیان بر این آموزه انحرافی تأکید زیادی میشود. برای طرح بحث خداگونگی انسان، برخی از صوفیان به حدیث «إن الله خلق آدم علی صورته» متوسل شدهاند و حدیث فوق از جمله مستندات صوفیّه برای توجیه این نظریه است؛ چنانکه بارها مورد استناد مدوّن اصلی عرفان نظری، یعنی «محی الدین ابنعربی» قرار گرفته است. او در مهمترین اثر خویش، یعنی «الفتوحات المکیّه» تلاش کرده تا این روایت را هماهنگ با نظریهٔ وحدت وجود نشان دهد. ابن عربی و به تبع او عمده صوفیان قائل هستند که ضمیر «ها» در «صورته» به خداوند ارجاع دارد؛ حال آنکه با توجّه به شأن صدور این حدیث که در منابع کهن و معتبر ثبت و ضبط شده است، نمیتوان ضمیر را به خداوند ارجاع داد. چنانکه توضیحات دانشمندان بزرگ دربارهٔ این حدیث، گویای آن است که ضمیر، به خداوند متعال برنمیگردد. افزون بر آنکه مدلول آیات و روایات، تطبیق حدیث مذکور را با این ادعا (خداگونهگی انسان) به چالش میکشد.
در این باره در کتاب شریف اصول کافی آمده است:
«جناب محمد بن مسلم گفت پرسیدم از حضرت باقر علیه السلام از آنچه روایت کنند که "همانا خداوند آفرید آدم را به صورت خود"؛ فرمود آن صورتی است تازه آفریده شده، برگزید خدا آن را و اختیار فرمود آن را بر سایر صورتهای مختلفه. پس نسبت داد آن را به سوی خودش، چنانچه نسبت داد «کعبه» را به سوی خود و «روح» را به سوی خود، پس فرمود؛ "خانه من" و "دمیدم در آن روح خود".»
شیخ صدوق (ره) در ذیل این حدیث میگوید که اهل تشبیه، اول این حدیث را رها کرده، هم خود در معنای آن دچار گمراهی شدند و هم دیگران را گمراه کردند. در این حدیث و در تعالیم بسیاری از علمای راستین دین مبین اسلام، مقصود از خداگونه شدن با خداانگاری انسان و مطلق و خالق پنداشتن انسان بسیار متفاوت است؛ مقصود به کمال رسیدن انسان از حیث اخلاقی و اعتقادی و رسیدن به جایگاهی است که آیتِ الهی شود؛ نه آنکه انسان، الله فرض شود. امام رضا (علیه السلام) در روایتی تلقی همذات بودن و شبیه بودن انسان و خدا یا به زعم شرک آلود (برخی مدعیان عرفان)، عینیت ذات خداوند و انسان را رد نموده است. یونس بن عبدالرحمن میگوید:
«کَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام سَأَلْتُهُ عَنْ آدَمَ هَلْ کَانَ فِیهِ مِنْ جَوْهَرِیَّةِ الرَّبِ شَیْءٌ فَکَتَبَ إِلَیَّ جَوَابَ کِتَابِی لَیْسَ صَاحِبُ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ عَلَی شَیْءٍ مِنَ السُّنَّةِ زِنْدِیقٌ. به امام رضاعلیه السلام نامه نوشتم و در این باره که آیا از جوهر و ذات الهی چیزی در وجود آدم و انسان هست یا نه، پرسیدم. حضرت در جواب فرمود: "صاحب چنین پرسشی بر مسیر سنت نیست بلکه زندیق است."»
در تاریخ اسلام، خداانگاری از انسان در آموزههای تصوف و در میان «غالیون» مشاهده میشود. تصوف یا درویشی، نوعی طریقت و روش زاهدانه مبتنی بر آداب سلوک و بر اساس اعراض از دنیا است که به مرور زمان عقایدی مانند وحدت وجود، حلول، اتحاد و فناء فی الله و ... در میان آن پدیدار گشته است. در دیدگاه اهل بیت علیهم السلام و حکمای مسلمان، هم حلول و هم اتحاد خدا با غیر و نیز تمامِ معانیِ حلول و اتحاد که مورد ادعای اهل تصوف است، رد شده و مغایر با «توحید» به عنوان اساسیترین اصل یکتاپرستی دانسته شده است.
نیاز خدا به شناخته شدن توسط انسان
تئوریسینهای حلقه انحرافی مدعی هستند که اگر انسان را از آفرینش حذف کنیم، خدا نیز حذف خواهد شد، چرا که بدون انسان، خدا معنایی ندارد! به همین خاطر است که میگویند خارج از انسان چیز دیگری وجود ندارد! این در حالی است که نظام آفرینش توسط خدا و به صورت احسن آفریده شده است؛ «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»، و انسان نیز مانند سایر مخلوقات یک مخلوق خدا است که آفرینش خاص خود را دارد؛ «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ»
«او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد»
این گزاره که با نبود انسان، آفرینش بیمعنا میشد (مندرج در یادداشت ۴)، در واقع گستاخی و جسارت به ساحت ربوبی بوده و از بافتههای اذهان منحرف نشأت میگیرد. مگر تا پیش از آفرینش انسان، جهان یا خدا (نعوذبالله) بیمعنا بود که با آفرینش انسان، معنا یافته باشد؟! حلقه فوق مکرراً ادعا کرده است که اگر انسان نباشد، راهی برای شناخت خدا وجود نخواهد داشت، ولی توضیح نداده است که در فقدان انسان، راه شناخت و تسبیح خدا برای کدام دسته از مخلوقات بسته میشود و اساساً ذات منزه و بینیاز خدای متعال، چرا باید نیازمند شناخته شدن توسط انسان باشد؟! احمدینژاد با استناد به این حدیث، میگوید:
«به نظرم میرسد ما را خلق کرده تا شبیه خودش شویم. این حدیث قدسی است که میفرماید من گنجی مخفی بودم، آنها را خلق کردم که شناخته شوم. آیا میشود کسی بر غیر خدا سجده کند؟ سجده بر غیر خدا شرک است، اما خدا به ملائکه دستور میدهد به انسان سجده کنند. چیزی را خلق میکند به نام آدم و بعد به همه دستور سجده کردن میدهد. واقعاً خداوند این دستور را میدهد؟ دعوت خدا بر سجده برای چه بوده است؟ غیر از خودش؟ خداوند خود را در آینهای به نام انسان به عالم نشان داد و گفت سجده کنید. خداوند انسان را خلق کرده است تا همه آینه شوند.»
احمدینژاد به صراحت سجده بر آدم را سجده بر خدا دانسته و انسان را در جایگاه خدا قرار میدهد، همانطور که انسان را واجدِ بخشی یا تمام اختیارات خدا میداند!
اشاره احمدینژاد به اینکه خدا انسان را آفرید تا شناخته شود، اشاره به حدیث «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف» است. این حدیث در هیچ یک از کتب حدیثی دست اول شیعه نیامده است. تنها در دو مورد علامه مجلسی در بحارالانوار از پدرش بدون ذکر سلسله سند، این روایت را نقل نموده است. مرحوم «علامه جعفری» درباره این حدیث گفته است:
«اهل حدیث در سند اغلب احادیث قدسی اشکال کردهاند. به این جهت، حدیث مزبور را نمیتوان معتبر دانست. با در نظر گرفتن اینکه از نظر قواعد عربی هم کلمه «مخفی» صحیح نیست، زیرا ماده خفی، لازم است و مفعول از آن ساخته نمیشود و به کتابهای لغت که از نظر وثوق کاملاً معتبر میباشد، رجوع کردیم، حتی استعمال کمیابی را نقل نکرده بودند.»
احمدینژاد در حالی از یک حدیث ضعیفالسند و ضعیفالاعتبار در مسائل اعتقادی و برای توجیه اظهاراتش استفاده میکند که مشایی با مطرح نمودن دوگانهٔ بحثهای آسمانی و بحثهای زمینی، حدیث را یک منبع کم اعتبار و غیر قابل استناد در زمین دانسته است. انگارهای که نشان از سویههای دیگر اعتقادی این حلقه است که در یادداشتهای آتی به آن پرداخته خواهد شد.